سلامی چو بوی خوش آشنایی
من اومدم بعد از یه مدت طولانی برای دخملم پست بزارم
خوب از کجا باید بنویسم نمیدونم چون تو این مدت خیلی اتفاق ها افتاده و دخملی خیلی خانم تر شده از وقایع خوب
شروع می کنم اول اینکه ما هفته پیش میهمان امام رضا بودیم زیارت در هوای سرد برفی حال و هوای خاص خودشو داره و چه جایی بهتر از مشهد مگه میشه پیش امام خوبی ها بری و آروم نشی مگه میشه به پنجره فولادش دخیل ببندی و مایوس بشی . نه امام رضای ما مهربون تر از این حرفاست . یا ضامن آهو .....
دخمل دخملا یکم اذیت شد تو مسیر چون رفت رو با قطار رفتیم و گرمای قطار و سر و صدای زیادش باعث پریشان حالی طهورا جون شده بود و این شد که دخملی فقط پناه برده بود به آغوش پر مهر پدر.
چند روز اقامت ما در مشهد به طهورا جون خوش گذشت چون تو حرم با نی نی های زیادی دوست شد و حسابی بازی کرد ولی چون هوا سرد و برفی بود من و بابا قاسم شیفت بندی کردیم تا دخمل زیاد در معرض هوای سرد زمستونی قرار نگیره. برگشت هم با یازده ساعت تاخیر با هواپیما اومدیم و این اولین تجربه مزخرف هواپیمایی من و شما بود از اولش که فوبی هواپیما داشتم و با این تاخیر و هراسی که تو فرود گاه برام ایجاد شد کلا بیخیال هواپیما شدم تا جایی که موقع نشستن اشهدم رو خوندم.