برگشتن بابا از ماموریت
سلام عزیز دلم خوبی نفسم امروز صبح به بابا زنگ زدم گفتش که غروب پیش ماست
آره گلکم این چپند روزی که بابا پیش ما نبود نزاشتم بهت سخت بگذره یا حوصلت سر بره مدام بردمت خونه و
آوردمت و یکم ماشین سواری و یکم با آبجی فاطمه مشغول بودی و خلاصه خوب بود این سری و منم از فرصت
نهایت استفاده رو بردم و خونه رو حسابی مرتب کردم و با خاله نوشین جمعه رفتم تمرین رانندگی یکم دیگه تلاش
کنم خودم می تونم مستقل بشم و ماشین رو بردارم البته الان زیاد نیازی به ماشین ندارم ولی بعدا که شما بزرگ
بشی واسه بردن شما به کلاس آموزشی و مدرسه نیازم میشه و موقع هایی که بابا نیست همش باید از بابا
بزرگ تقاضا کنم منو ببره یا بیاره خلاصه اگه دست فرمونم خوب بشه به نفع همه هستش.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی