طهورا جانطهورا جان، تا این لحظه: 9 سال و 9 روز سن داره

فرشته کوچولوی زندگی شیرین من و همسری

آذر 96

سلام عزیزم  خیلی وقته برات مطلبی ننوشتم یکم درگیر کار و امتحان استخدامی و خانه داری و هزار دغدغه دیگه هستم اصلا نمیدونم روزهام چجوری میگذره .شما هم دیگه واسه خودت حسابی خانم شدی یهویی دیگه نزاشتی پوشکت کنم و و الانم دیگه راحت خودت میری دستشویی غذات رو هم نیازی نیست بزارم دهنت خودت دیگه خانم شدی و با قاشق کوچولو  کوچولو غذا میزاری دهنت و میخوری  تازشم نیازی نیست رو پا لالات بدم  فقط کنارت بخوابم و برات قصه بگم خودت میخوابی  ولی تعداد قصه ها از 4 تا دیگه نباید کم تر باشه حسابی واسه خودت خانم خانما شدی دورت بگردم نفس مامان  صبح ها که میام سر کار مادرجون میاد پیشت و ازت نگهداری میکنه و ظهرها دیگه با...
27 آذر 1396

مهر ماه 1396 و 30 ماهه شدن دخملی

سلام  بعد از کلی فاصله از وبلاگ نویسی دوباره سلام . دیگه به کلی یادم رفته بود که برات وبلاگ درست کردم  امروز خیلی اتفاقی یادم افتاد ای وای یه زمانی برات پست میزاشتم تو وبلاگت عزیز دلم آروم جونم  الان 30 ماه از سن شما میگذره و برای خودت خانومی شدی ماشاء الله الان هم در حال مستقل شدن از پوشک هستی و چه مرحله سختی می باشد. دخمل خوبم عزیز دلم این روزای پاییزی باهم داریم عشقولانه سپری می کنیم. بابا هم تا اخر مهر دیگه میاد پیشمون و از تنهایی درمیایم. گلم 30 ماهه شدنت مبارک ...
19 مهر 1396

روزهای بهاری ما

سلام عشقم تو ماه اردیبهشت هستیم و داریم از این هوای ناز بهار نهایت لذت رومیبریم . توی باغمون درختهای آلوچه شکوفه زدن و هرکدومشون چند تا میوه دادن و یه حال و هوای خوبی به باغ دادن .شما هم هربار که میری باغ کلی بدو بدو میکنی و حسابی خاک بازی میکنی یا میری سراغ آب و خودتو خیس می کنی منم درکنار حرصی که میخورم ، لذتشم میبرم که دخملم بزرگ شده می تونه روپاهای خودش وایسته و بزرگ شده دوستت دارم عروسک من فعلا نمیتونم با آرامش پست بزارم چون کامپیوتر خونه سوخته و تو محل کار کلی مشغله دارم . اینم لابه لای کارام تونستم ثبت کنم. این ماه کاملا درگیر بودم .با اومدن بازرس و مرتب بودن اوضاع یکم فشار کاریم کم شده تازشم تمام مدت بعد از ظهرها عل...
21 ارديبهشت 1396

اندر وقایع تعطیلات نورزی ما

دخمل گلم با دو ساله شدن شما منو بابا قاسم شاهد کلی تغییرات رفتاری و کلامی در شما هستیم .اولش که در حرف زدنت کلی خانوم تر شدی و بعدش  دلبری کردنت واسه ما خیلی بیشتر از قبل شده مخصوصا وقتی که کار اشتباهی انجام میدی میای از دل ما در میاری .قربون اون زبون شیرینت برم عزیزم چون تولد شما اولین روز عید بود و ما در این روز خونه مادر جون و پدر جون دور هم جمع میشیم من و بابا تصمیم گرفتیم جشن تولد رو بزاریم روز چهارم عید که مصادف با سالگرد عقدمون هم باشه و همچنین برای اینکه هم فامیلامون احساس رضایت داشته باشن دو تا جشن تولد مجزا گرفتیم . یکی عمه ها و پدرجون و مادرجون و دیگری خاله های من و پدر جون و مادر جون و این شد که امسال شما ...
10 فروردين 1396

1396 مبارک

سلام  یه سلام قشنگ از جنس بهار یه سلام نو به دختر بهاری خودم تولدت مبارک عشقم روز اول فروردین تولد دخمل یکی یه دونم نگین انگشترم  و سالار خونم بود از ته قلبم تولدتو تبریک می گم و برات آرزوی سلامتی  و طول عمر وموفقیت در تمامی مراحل زندگیت رو دارم .   دوستت دارم دخلم                                                     عزیزم شما دو سالگیت تموم شد...
10 فروردين 1396

ورود به 23 ماهگی

سلام  یه سلام برفی به همه بهمن ماهی ها  یه سلام به روی ماه همه  یه سلام گرم و مادرانه به دخمل خودم امیدوارم همیشه خدا تنت سالم و دلت خوش باشه   اخرین روز بهمن مصادف با تولد من یعنی مامان مهدیه  جون طهورا گلی هستش . سوپرایز خاصی  نداشتم  کادوم هم دو روز جلو تر از بابا قاسم گرفته بودم  و فقط روز جمعه ناهار که داشتیم میرفتیم خونه مادرجون یه کیک خریدیم وبردیم همون جا دور هم یه جشن مختصر و مفید گرفتیم. امسال تولدم زیاد بهم خوش نگذشت و اما طهورا جون اول از همه با ورود به ماه اسفند شما وارد بیست و سومین ماه زندگیت شدی گل من دوستت دارم عزیزم      &...
1 اسفند 1395

ورود به 23 ماهگی

سلام  یه سلام برفی به همه بهمن ماهی ها  یه سلام به روی ماه همه  یه سلام گرم و مادرانه به دخمل خودم امیدوارم همیشه خدا تنت سالم و دلت خوش باشه   اخرین روز بهمن مصادف با تولد من یعنی مامان مهدیه  جون طهورا گلی هستش . سوپرایز خاصی  نداشتم  کادوم هم دو روز جلو تر از بابا قاسم گرفته بودم  و فقط روز جمعه ناهار که داشتیم میرفتیم خونه مادرجون یه کیک خریدیم وبردیم همون جا دور هم یه جشن مختصر و مفید گرفتیم. امسال تولدم زیاد بهم خوش نگذشت و اما طهورا جون اول از همه با ورود به ماه اسفند شما وارد بیست و سومین ماه زندگیت شدی گل من دوستت دارم عزیزم      &...
1 اسفند 1395

سلامی چو بوی خوش آشنایی

من اومدم بعد از یه مدت طولانی  برای دخملم پست بزارم خوب از کجا باید بنویسم نمیدونم چون تو این مدت خیلی اتفاق ها افتاده و دخملی خیلی خانم تر شده از وقایع خوب شروع می کنم اول اینکه ما هفته پیش میهمان امام رضا بودیم  زیارت در هوای سرد برفی حال و هوای خاص خودشو داره و چه جایی بهتر از مشهد مگه میشه پیش امام خوبی ها بری و آروم نشی  مگه میشه به پنجره فولادش دخیل ببندی و مایوس بشی . نه امام رضای ما مهربون تر از این حرفاست . یا ضامن آهو ..... دخمل دخملا یکم اذیت شد تو مسیر چون رفت رو با قطار رفتیم و گرمای قطار و سر و صدای زیادش باعث پریشان حالی طهورا جون شده بود و این شد که دخملی فقط پناه برده بود به آغوش پر مهر پدر. چند رو...
21 بهمن 1395

یه روز برفی

 امروز سومین روز سومین ماه پاییزه و شهر ما میزبان دونه های بلوری برف بود.     دختر گلم این اولین بری بود که برف می دیدی  وکلی ذوق زده شده بودی.     قربونت برم که کلی تعجب کرده بودی که برف چیه روی سرت میباره.   ...
3 آذر 1395