آخرین روز های ماه رمضان
سلام عزیزم ماه رمضون هم دیگه آروم آروم داره به انتهای خودش میرسه و امیدوارم که طاعات و عبادات همه
مقبول درگاه خداوند قرار بگیره تو این ماه هم مهمونی دادیم و هم مهمون بودیم :یه شب خونه عمه اکرم رفتیم .
یه شب هم خونه دایی محمد بودیم چند بارم خونه مادر جونا رفتیم یه شبم دایی رو دعوت کردیم یه شب هم خاله
آمنه و خاله سارا مهمونون بئدند با شوهرا شون یه شبم زینب جون با عمو رو ح الله مهمونمون بودند. البته دیشب
هم مامان منیژه و بابا محمد رضا اومدن بعد افطار به ما سر زدنچند روزی بود شما رو ندیده بودن دلتنگ شده و
افتخار دادن اومدن پیشمون.
دیگه اینکه چند روز پیش واسه شما یه کامیون اسباب بازی و یه سه چرخه خریدیم که انشاءالله مبارکت باشه و
امروز که بردمت آرایشگاه و وموهاتو کوتاه کردم . یکم قد کشیدی و کنجکاو تر از قبل سراغ وسایل بیچاره خونه میری.
دیگه اینکه باید سریع نوشتن رو تموم کنم و بیام بگیرمت تا از رو تخت خودتو ننداختی زمین.