هفته سی ام بارداری
سلام جوجوی مامان حالت خوفه عزیزم این هفته رفتیم پیش خانم دکتر ضربان قلبتون رو گوش کرد وگفت حال گل دخملت خوبه خوبه جاش گرم ونرمه خوشحالم که خبر سلامتی شمارو شنیدم وباباجی دو سه روزی ما رو تنها گذاشت آخه ماموریت داشت ولی قبل رفتن کلی با شما حرف زد و نازت کرد وهروقت زنگ می زنه حال دخملیشو می پرسه دیشب هم منو شما با مامان منیژه و بابامحمدرضا رفتیم مراسم ولیمه حج که همسایمون خانم افرائی داشتند اول نمی خواستم برم ولی اینقد مامان وبابا اصرار کردند دیگه ماهم با اونا رفتیم که البته خاله مائده ( دوست من)اونجا بودن و دوباره حسابی باهم حرف زدیم و خندیدیم و خوش گذشت. روز قبل هم رفتیم خونه خاله سارا ناهار اونجا دعوت بودیم بعد از ناهار مامان خاله سارا با خالش اومدن پیش ما کلی گفتیم وخندیدیم بعداز ظهرهم با هم اومدیم سرکار غروب هم که با مامان و بابا رفتیم مراسم دیگه خبر خاصی نبود.