این روزای من ودخترم
سلام به همه مامانای زحمتکش ومهربون این روزای من و دخملکم خیلی عاشقانس وقتی بهش شیر می دم و حسابی سیر می شه برام یه لبخند ملیح می زنه انوقت دلم می خواد قورتش بدم وقتی می خوابه دلم می خواد فقط پیشش بشینم و به صورت نازش نگاه کنم ولی چون بجز وظایف مادری یه سری وظایف دیگه هم رو دوشمه متاسفانه زیاد فرصت اینکارو ندارم باید سریع خونه رو مرتب کنم - ناهار و شام و لباسامونو مرتب کنم وگرد گیری خونه و..... خلاصه خونه کلی کار داره و صبح ها هم که سر کارم و مامان مهربونم زحمت می کشه میاد خونه و از طهورا خانوم مراقبت می کنه اینه که اونجور که دلم می خواد نمی تونم یکسره پیش دخملکم باشم ولی بعد از ظهرا فرصت بیشتری داریم بعضی وقتا به همسری میگم چقد از هم فاصله گرفتیم تازه وقتی از کار خونه فارق می شم میام 2 لیوان چای برای خودم و همسرم بریزم این فسقل خانوم بیدار می شه شروع می کنه به گریه کردن انوقته که من و همسر دستپاچه و هراسون فقط می خوایم یه کاری کنیم که گریه بچه روبند بیاریم ولی بازم خداروشکر که دخملمون صحیح وسالم پیشمونه . این روزا که از خواب بیدار می شه با کنجکاوی همه جا رونگاه می کنه وقتی خیلی نازش کنیم یه لبخند کوچولو برامون می زنه و وقتی که گرسنه باشه سقف خونه رو با گریه هاش پایین میاره