طهورا جانطهورا جان، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

فرشته کوچولوی زندگی شیرین من و همسری

24 تیر سالگرد ازدواج مامان وبابا

1394/4/25 18:44
نویسنده : مامی مهدیه
430 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم خوبی این روزا هوای گرم تابستانی رو تجربه می کنیم اونم بدون کولر خسته  تازه فردا قراره کولرمونو بیارن نصب کنن  از بس هوا گرم بود روزی یکی دوبار دست و پای شما رو خیس می کردم و هروز می بردمت حموم با این وجود بازم پشت گردنت  عرق سوز شده الهی فدات شم از فردا دیگه تو هوای خنک می خوابی ناز دونه من واما دیروز که 24 تیربود و سالگرد ازدواج مامان و بابا وما وارد پنجمین سالگرد ازدواجمون شدیم که همین جا به همسر عزیزم تبریک می گم تا غروب که بابا از تهران برگشت سریع رفتم و یه کادو خریدم براش وقتی خسته و کوفته از گرمای تهران برگشته بود خونه و خیس عرق بود سوپرایزش کردم . مبارکش باشه واقعا یه شلوار بیرون نیاز داشت. اینقد که جفتمون خسته وکوفته بودیم  دیگه حال جشن گرفتنو نداشتیم بابا که بلافاصه بعد از خوندن نماز خوابش برد منم سریع سحری بابا رو درست کردم و دراز کشیدم و تا شما رو خوابوندم  بیهوش شدم واقعا سر و کله زدن با بچه کوچیک دشواره ولی اشکال نداره مهم اینه که ماهمدیگرو دوست داریم.دلشکسته 

 این روزای شما :

دخترم حسابی بازیگوش شده ولی گوش شیطان کر  از وقتی برگشتیم خونه خودمون  خوابت  روی فرم اومده

مدام علاقه داره دستاشو بمکه و براش فرقی نداره که اون دست  کی باشه

وقتی تو وان حموم میزارم  اولش یکم از آب می ترسه ولی بعدش که جوجه اردکاتو می اندازم تو آب لبخند می زنی و حسابی پاهاتو تکون می دی.

وقتی کتاب قصه هاتو مقابل صورتت می زارم از دیدن شکلک های تو کتاب ذوق زده می شی و با زبون خودت باهاشون حرف می زنی

و در اخر اینکه تو ماه رمضون 2 بار با مامان منیژه رفتی جلسه قرآن خوانی و حسابی اونجا واسه خاله ها دلبری کردی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)