جمعه 22آبان 1394

سلام به دخمل نازم این روزا حسابی خوشحالی چون بابا از ماموریت برگشته و وماهم برگشتیم خونه روزای آخر خونه مامان منیژه دیگه لجباز شده بودی و به خاطر کوچکترین مسایل بدترین گریه هارو میکردی ولی الان با کوچکترین اتفاق حتی یه عطسه کوچیک میزنی زیر خنده فدات شم گلم که دل کوچیکت واسه بابا یه ذره شده بود تازگیا حسابی غلت میزنی و تازه یاد گرفتی دستاتو بزنی به هم وخیلی علاقه مندی که همه چیزو ببری تو دهنت و حسابی با اون دندونای کوچیکت گاز بگیری وچقد دردناکه اگه اون چیز مامان باشه امروز ناهار رفتیم خونه مامان  منیزه بعد ازظهر یه سر رفتیم بیرون یه دور زدیم که به محض نشستن تو ماشین شما شروع کردی به آواز خوندن و بعدش مامانو بوس کردی و همون جا تو بغلم خوابت برد.عزیزم من عاشقتم غروب دیگه اومدیم خونه خودمون  با عجله اومدم شام بابا و شما رو تهیه کردم اومدم فرنی شمارو بدم حواسم پرت شد قاشق یکم گرماش بیشتر ازحد معمول بود چنان گریه ای کردی که نگو منم اولش متوجه نشدم ولی بعدش که فهمیدم ازت عذر خواهی کردم ولی دیگه کار از کار گذشته بود بازم ازت عذر خواهی می کنم ببخشید مامان جون تاچند دقیقه تو بغل بابا بودی تاآرومت کرد اومدی بغلم بوست کردم و با لبخندت فکر کنم عذرخواهی مو پذیرفتی  ممنون دختر مهربونم اینروزا باید بیشتر  از قبل مراقبت باشم  چون داری کنجکاو تر می شی ودوست داری هرچی رو بادندونات بجویی مثلا توپ پلاستیکی تو جوییدی و فقط متوجه شدیم  انگار داری چیزی رو مزه مزه می کنی که با برسی مامان منیژه فهمیدیم یه تیکه از توپ رو کندی .به شدت وابسته شدی قبلا از خواب بیدار میشدی گریه نمیکردی الان اگه از خواب پا شی و بلافاصله کسی رو نبینی شروع میکنی به داد و بیداد قبلا راحت تر بود خوابوندن ولی الان حداقل باید یک ساعت یا دو ساعت روی پا تاپ اتپ بخوری تا شاید بخوابی اونم به مدت فقط ده دقیقه نه بیشتر. فقط از خدای خوبم میخوام بازم مثل همیشه حامی من باشه تا بتونم وظایف مادریمو به نحو احسنت اجرا کنم و به مامان خوبم سلامتی بده که بزرگترین حامی من تو زندگی هستش و همسرم که در کنارمه و با وجودش به من گرمای زندگی می ده و با حرفاش آرامش رونثارم میکنه.