طهورا جانطهورا جان، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

فرشته کوچولوی زندگی شیرین من و همسری

چند هفته بدون نت

1395/2/19 14:04
نویسنده : مامی مهدیه
267 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخملی  من این چند هفته بعد از روز مادر شارژنت خونه تموم شد و چون ما درگیر کار بنایی زمینمون بودیم

و شب ها خسته و کوفته می اومدیم خونه مامان منیژه و شما رو تحویل میگرفتیم و میرفتیم خونه بعد خوردن شام

بابا ولو میشد یه گوشه و خوابش میبرد ولی شما که در خانه مادر بزرگ استراحت کافی داشتی سرشار از انرژی

از من بینوا  میخواستی یکسره باهات بازی کنم .

اما اندر وقایع این چند هفته:

اولش که بعد از روز مادر در تدارک هدیه روز پدر برای بابا قاسم و بابا محمد رضا (بابای من) بودیم چون بابا رحیم

خودش بوتیک لباس داره برای ایشون گل و شیرینی میگیریم. امسال روز مرد واسه بابا قاسم یه پیراهن مردونه

شیری رنگ خریدیم.واسه بابا محمد رضا هم یه چراغ قوه که لازم داشت خریدیم.البته من تو اینستاگرام تبریکات روز مرد رو نوشتم ولی جا داره اینجاهم که متعلق به شماست تبریک بگم.

  روز مرد بر تمامی مردان با غیرت سرزمینم مبارک

بعدش اینکه به مدت دو روز  تو همون ایام تعطیلات تولد حضرت علی میهمان داشتیم همکار بابا قاسم با خانم و پسر گلشون محمد طاها جون اومده  بودن خونمون مهمونی  خیلی خوش گذشت ولی با تغییرات چند درجهای هوا روبه رو شدیم و یهو از بهار پریدیم تو چله تابستون خیلی اذیت شدیم مخصوصا شما که تا رفتیم بیرون پوستت سوخت و مدام گریه میکردی از گرمای زیاد منم واقعا کلافه شدم. ولی برای پذیرایی از مهمونامون بردیمشون جنگل های تنیان بعدش رفتیم بام سبز ماسال اونجا ناهار خوردیم.

اتفاق بعدی خواستگارای عمه سودابه و جواب مثبت دادن به یکی شون بالاخره عمه هم شوهر کردو قراره جمعه این هفته مراسم بله برون داشته باشیم خوب شد برات لباس نو خریدم.

اتفاق بعدی بیکار شدن مامان مهدیه و خانه نشین شدنم بود که به دلیل اختلافات شرکا در کلینیک بسته شد و ما هم همراه 200 و اندی بیمار اواره شدیم . بودن در متن جامعه و کار کردن برای یک زن مزیت های فراوانی داره  علاوه براین که دارای یک جایگاه در جامعه میشه و ساعاتی در روز رو مشغول امور اجتماعی میشه میتونه یک استقلال نسبی در زمینه مادی رو براش فراهم کنه و این باعث بشه که خانوم ها احساس مفید بودن داشته باشن همین که می تونستم بخشی از نیاز های مادی و پولیم رو حل کنم خیلی خوشحال کننده بود وهم چون میدونستم برای بدست آوردن پولم چقد زحمت کشیدم خیلی دقیق مدیریت میکردمش خلاصه خیلی خوب بود  ولی حیف شد که از دست دادم هر آنچه دوست میداشتم.

از همه بدتر   واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که چقد خونه کار ریز و درشت داره اصلا وقت نمیکنم درست و حسابی کتاب بخونم. تا مرتب می کنم شما پشت سرم همه رو ریختی و اومدی تا وسایلارو میزارم سر جاش شما پخش و پلا میکنی . اخه چراااااااااااااااااااااااااا؟

قربونت برم که الان عین فرشته ها رو تخت خوابیدی  دوست دارم الان بیام بغلت کنم چنان ماچ و موچت کنم

ولی نه بگیر بخواب بزار برم کارامو انجام بدم دخملم.

پسندها (1)

نظرات (0)