طهورا جانطهورا جان، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

فرشته کوچولوی زندگی شیرین من و همسری

هفته بیست و نهم بارداری

خوب دیگه داریم به هفته های آخر بارداری نزدیک می شیم دیگه منو باباجی داریم شمارش معکوس هفته ها رو می شماریم .  زود زود بیا پیشمون  دیگه اتاقت هم داره کم کم آماده می شه فقط امروز باید بریم تخت سفارش بدیم برات بسازن و بعدش فقط مونده تشک و وصل کردن آباژور اتاقت و یخورده ریز خورده  خرید هم داریم  که اگه این بابای تنبلت بجنبه و ما رو ببره خرید اونا هم تهیه می شه  هرچی گشتیم بخاری عروسکی با مارک معتبر پیدا نکردیم  البته عروسکی هست ولی با مارک های ناشناخته که هم مامان منیژه نگران ایمنی اوناست هم باباجی اگه نشد دیگه یه بخاری معمولی ولی عوضش استاندارد برات می گیریم . این هفته همش مامان خوابش میاد و کسل هست  همش کارم ...
29 دی 1393

هفته بیست وهشتم بارداری

سلام دلبندم خوبی این روزا فعالیتت زیاد شده ماشاءالله حسابی شیطنت می کنی خانم دکتر از وضعیتت راضی بود خبر خاصی تواین روزا برامون پیش نیومده وهمه چی امن وآروم بود امیدوارم این روزا هم به آرومی و خوشی سپری بشه وسریع لحظه وصال ما برسه و در آغوشم بگیرمت حسابی فشارت بدم. قربانت مامی مهدیه
20 دی 1393

سلاااااااااااااااااااام ما اومدیم

سلام عزیز دلم امید وارم حالت خوب باشه ما اومدیم با یه عالمه خرید ای خوچل  جدید دیروز یعنی سه شنبه  من وباباجی ومامان منیژه و بابا محمدرضا رفتیم برات وسایل سیسمونی بخریم  یه عالمه لباس ناز وقشنگ و با تشک خواب و کیسه خواب نوزادی و جوراب و.........برات خریدیم البته همشو گرون خریدیما بعدا به دنیا اومدی نگی مامان واسم چیکار کردی چون خرجت از همین اول بالا بوده حالا مای بیبی نخریدیم ورشکست شدیم دست رو هرچی میزاشتیم  فروشنده می گفت مارکه واسه همین گرونه ماهم گفتیم دیگه ایرادی نداره  یدونه گل دخملی که بیشتر نداریم   عزیز دلم تا اینجا حدود 60 درصد خریدات انجام شده مابقی رو هم انشاء الله  تو همین روزا  می خر...
10 دی 1393

هفته بیست و هفتم بارداری

سلام دختر نازم خوبی مامانی شنبه صبح یه ناپرهیزی کوچیک کردم  گرفتار شدم و دلپیچه شدید گرفتم و کارم به سرم کشید خلاصه یک شنبه رو هم خونه موندم  و بعدش الان حالم بهتره  خلاصه زیاد اوضاع خوبی نداشتم  وکلی از خانم دکترفحش خوردم  که چرا هله هوله خوردی   بخیرگذ شت هرچی بود. بگذریم مهم اینه این بحران رو هم پشت سر گذاشتیم ولی خودمونیم خیلی سرمایی هستی مامانی تحمل هیچ چیزسردی نداری. ...
8 دی 1393

هفته بیست وششم بارداری

سلام مامانی من خوبی دخمل نازم چندروز پیش بعد ازظهر خواب بودم که یهو یه دردی تو ناحیه شکمم احساس کردم  فکر کنم شما داشتی خودتو کش وقوس می دادی  نازم اولش فکر کردم نکنه باباجی تو خواب بهم آسیب زده ولی بعدش فهمیدم شما بودی عسلم . دخملم تو این چند روز تصمیم گرفتیم خانواده باباجی رو دعوت کنیم برای ناهار جمعه همه عمه ها و عمو ها رو دعوت کردیم و مامان منیژه طبق معمول خیلی زحمت کشید و تمام وقت پیش من بود و کمک حال من برای آماده کردن وسایل پذیرایی بودش ظرفا رو همه برام شست تو تهیه غذا کمکم کرد و تا ظهر جمعه پیشم بود و بعد از رفتن مهمونا دوباره اومد تا غروب همه وسایلا رو مرتب کرد برام که هم حضوری ازش تشکر کردم و هم از اینجا ازش تشکر میکنم&nb...
8 دی 1393

هفته بیست وششم بارداری

سلام مامانی من خوبی دخمل نازم چندروز پیش بعد ازظهر خواب بودم که یهو یه دردی تو ناحیه شکمم احساس کردم  فکر کنم شما داشتی خودتو کش وقوس می دادی  نازم اولش فکر کردم نکنه باباجی تو خواب بهم آسیب زده ولی بعدش فهمیدم شما بودی عسلم . دخملم
8 دی 1393

هفته بیست و پنجم بارداری

سلام مامانی من خوبی دخملم عزیزم این روزا آرامش خوبی تو زندگی مون برقراره چون خونه دیگه مرتب شده و فقط یه خورده کارای جزیی مونده که اونم زیاد اختلالی ایجاد نمی کنه و این باعث شده خیلی حالمون خوب باشه باباجی امروز ناهار خونه نمی اد و من وشما میریم خونه مامان منیژه  صبح به زن دایی هم زنگ زدم گفتم فاطمه جونو بیاره ببینمش  دلم براش تنگ شده عمه قربونش بره امروز دوباره یه آزمایش داشتم که ببینم خدایی نکرده عفونت  گرفتم یا نه دیگه از این آزمایشا خسته شدم  ولی خوب چاره ای نیست باید از سلامتی خودم وشما مطمئن بشم  خبر خوب دیگه اینه که تا 7 روز دیگه صفر ماه تموم می شه  ومن وشما و باباجی مامان منیژه میریم که برات سیسمونی بخری...
25 آذر 1393

هفته 24 بارداری

سلام عزیز دلم خوبی مامانم این هفته رفتیم جواب آزمایش قند هفته 23 رو گرفتم شکر خدا همه چیزم پایین بود قند و آهن و فشار  نمی دونم چرا اینقدر همه فاکتور های خونی من پایین بود!! حالت خوبه مامانم ؟ امروز بایدبرم دکتر فکر کنم دوباره یه کیسه قرص برای سلامتی شما تجویز کنه   ولی اشکالی نداره مهم اینه که شما صحیح و سلامت باشی  دیگه اینکه فکر کنم تو این مدت تونستی ارتباط خوبی با باباجی برقرار کنی  چون دیشب که صدات کرد احساس کردم واکنش نشون دادی و جاتو عوض کردی انگاری داشتی گوشاتو تیز می کردی ببینی بابایی چی بهت میگه  البته مطمئن نیستم و برای دلگرمی بابایی بهش گفتم خیلی ذوق کرد ...
18 آذر 1393

هفته بیست و سوم

سلام گلم خوبی من همچنان نگران سلامتی شما هستم چون تو این چند وقت خیلی به شما ومن فشار جسمی وارد شد صبح که می ریم سر کار تا ساعت 1 ظهر بعدش خونه و تند تند باید ناهار رو آماده کنیم تا ساعت 3 که بابایی بیاد و ناهار بخوریم بعدش یه استراحت کوتاه و اگه روزای زوج باشه  شنبه - دوشنبه- چهارشنبه ساعت 5 عصر باید بیایم سرکار تا 8 شب و بعدش بریم خونه  یه فکری برای شام بکنیم و بعدش شستن ظرفا و دیگه عین مرده ها بریم یه قرصی بخوریم و بریم غش کنیم .البته روزای فرد  یعنی  یک شنبه - سه شنبه - پنج شنبه د یگه بعد ازظهرا سر کار اومدنی نداریم ولی اینقد خونه ریخته و پاشیدس که دیگه فرصتی برای استراحت بازم نمی مونه  با  وجود اینکه مامان ...
10 آذر 1393